فیلم سوسپیریا (Suspiria) 2018 – هر آنچه باید بدانید

معرفی فیلم سوسپیریا (Suspiria) – ۲۰۱۸
فیلم سوسپیریا (Suspiria) محصول ۲۰۱۸، به کارگردانی لوکا گوادانینو، بازسازی جسورانه ای از شاهکار کالت داریو آرجنتو (۱۹۷۷) است که فراتر از یک کپی برداری صرف، به اثری مستقل و پرمفهوم تبدیل شده. این فیلم با رویکردی متفاوت، داستانی ترسناک و روان شناختی را در دل برلین ۱۹۷۷ روایت می کند که ذهن شما را حسابی درگیر خودش می کند.
وقتی اسم بازسازی یک فیلم کلاسیک می آید، معمولاً همه یک کمی نگران می شویم که نکند آن اثر بی نظیر و دوست داشتنی را خراب کنند. ولی سوسپیریا ۲۰۱۸ دقیقاً همانی نیست که انتظارش را دارید. لوکا گوادانینو، کارگردان خلاق این فیلم، به جای اینکه بخواهد نسخه ۱۹۷۷ را مو به مو بازسازی کند، تصمیم گرفته یک تفسیر جدید و عمیق از آن ارائه دهد. این فیلم نه تنها از نظر بصری و شنیداری، بلکه از لحاظ تماتیک هم حسابی با نسخه اصلی فرق می کند و لایه های جدیدی به داستان اضافه کرده که حسابی شما را به فکر فرو می برد.
سوسپیریا ۲۰۱۸: رقص در دنیای تاریک جادو و روانکاوی
سوسپیریا ۲۰۱۸، بازسازی فیلم کلاسیک داریو آرجنتو، نه تنها یک فیلم ترسناک ساده نیست، بلکه یک تجربه سینمایی عمیق و چندلایه است. گوادانینو با این فیلم نشان داده که چطور می شود یک اثر کالت را دوباره ساخت و در عین حال، به آن هویتی کاملاً مستقل و امروزی بخشید. این فیلم با رویکردی هنری و جسورانه، فراتر از یک بازسازی معمولی عمل می کند و مخاطب را به سفری در اعماق روان انسان و بسترهای تاریخی می برد.
این فیلم به طور خاص به تحلیل رویکرد هنری جسورانه کارگردان، لوکا گوادانینو، در بازسازی یک اثر کلاسیک می پردازد و لایه های تماتیک پیچیده آن، از جمله فمینیسم، روانکاوی فروید و یونگ، و بسترهای تاریخی-سیاسی برلین ۱۹۷۷، را شکافته و اهمیت آن را در سینمای معاصر توضیح می دهد. در ادامه، این مقاله به عنوان کامل ترین و معتبرترین منبع فارسی زبان برای درک عمیق این فیلم عمل خواهد کرد.
شناسنامه فیلم و یک خلاصه داستان کوتاه
اطلاعات فنی فیلم Suspiria 2018
فیلم سوسپیریا ۲۰۱۸، یک اثر ترسناک فراطبیعی و روان شناختی است که به دست لوکا گوادانینو کارگردانی شده. فیلمنامه ی آن را دیوید کاجگانیچ نوشته و بازیگران اصلی آن شامل داکوتا جانسون، تیلدا سوینتن، میا گاث و کلویی گریس مورتس هستند. نکته جالب اینجاست که جسیکا هارپر، بازیگر نقش اصلی نسخه ۱۹۷۷، هم در این فیلم حضور افتخاری دارد، اما در یک نقش کاملاً متفاوت.
این فیلم در سال ۲۰۱۸ اکران شد و با وجود استقبال منتقدان و علاقه مندان به سینمای هنری، در گیشه نتوانست موفقیت زیادی کسب کند. بودجه ساخت آن حدود ۲۰ میلیون دلار بود، اما فروش جهانی اش به ۸ میلیون دلار هم نرسید. این شکست تجاری اما چیزی از ارزش هنری و عمیق فیلم کم نمی کند. یکی از ویژگی های بارز این فیلم، حضور تقریبا نداشتن شخصیت مرد است و اکثر بازیگران آن زن هستند که خود بازتاب دهنده یکی از مضامین اصلی فیلم است.
یک نکته خیلی جالب و شاید غافلگیرکننده درباره این فیلم، بازی درخشان تیلدا سوینتن است که در سه نقش کاملاً متفاوت ظاهر می شود! او علاوه بر نقش مادام بلانک، مدیر مرموز آکادمی رقص، در نقش مادر مارکوس (یکی از شخصیت های اصلی گروه جادوگران) و همچنین دکتر جوزف کلمپرر (روانکاوی مسن) ایفای نقش می کند. این چندگانگی شخصیت ها توسط یک بازیگر، عمق روان شناختی بیشتری به فیلم می بخشد که در ادامه بیشتر در موردش حرف می زنیم.
طرح کلی داستان (بدون اسپویل)
داستان سوسپیریا ۲۰۱۸ درباره دختری جوان به اسم سوزی بنون (با بازی داکوتا جانسون) است. سوزی یک رقصنده آمریکایی بااستعداد است که برای شرکت در یک آکادمی رقص معتبر و مشهور به برلین می رود. این آکادمی که توسط مادام بلانک (تیلدا سوینتن) اداره می شود، به ظاهر مکانی برای پرورش رقصندگان بزرگ است. اما سوزی خیلی زود متوجه می شود که پشت پرده این آکادمی، رازهای شوم و تاریکی نهفته است. ناپدید شدن یکی از دانشجویان سابق، پاتریشیا، و صحبت های عجیب و غریب دکتر کلمپرر (روانکاوی که پاتریشیا به او مراجعه کرده بود)، سوزی را به سمت کشف حقایقی هولناک سوق می دهد. او کم کم درگیر اتفاقات مرموز و مراسم های جادوگری می شود که در عمق آکادمی جریان دارد.
هشدار اسپویلر: اگر فیلم رو ندیدی، اینجا توقف کن!
هشدار: ادامه این مقاله حاوی جزئیات کامل و تحلیل عمیق داستان فیلم (اسپویلر) است. توصیه می شود پیش از مطالعه کامل، فیلم را تماشا کنید.
سوسپیریا ۲۰۱۸: یه بازسازی ساختارشکنانه و جسورانه
خب، حالا که هشدار اسپویلر رو جدی گرفتید، بریم سراغ بخش های هیجان انگیز داستان و تحلیل عمیق تری از فیلم سوسپیریا ۲۰۱۸. گوادانینو با ساخت این فیلم، عملاً یک درس بزرگ به هالیوود داد که بازسازی یک اثر کلاسیک، نباید صرفاً کپی برداری باشد. او با شجاعت تمام، ۷۰ درصد داستان اصلی رو تغییر داده و تنها عصاره یا هسته مرکزی قصه رو حفظ کرده: یک دختر در آکادمی رقص جادوگران. این رویکرد ساختارشکنانه، فیلم رو از یک بازسازی معمولی به یک اثر هنری مستقل تبدیل کرده که حرف های زیادی برای گفتن داره.
از رنگ های جیغ آرجنتو تا خاکستری های گوادانینو
یکی از اولین چیزهایی که در معرفی فیلم سوسپیریا ۲۰۱۸ و مقایسه اش با نسخه ۱۹۷۷ به چشم می آید، تفاوت از زمین تا آسمان در فرم و زیبایی شناسی بصری است. نسخه داریو آرجنتو، با پالت رنگی نئونی و جیغش، مثل یه نقاشی اکسپرسیونیستی بود که شما رو وارد یه خلسه بصری می کرد. همه جا قرمز، آبی و سبز فسفری بود و حس یک تونل وحشت شهربازی رو داشت.
اما گوادانینو کاملاً مسیرش رو عوض کرده. فیلم او با پالت رنگی خفه، خاکستری، قهوه ای و نوآر، حس و حال یک کابوس واقعی رو القا می کنه که در اون زندگی می کنید. نورپردازی ها هم دیگه خبری از نورهای رنگی خیره کننده نیست؛ همه چیز تاریک تر و گلی تر به نظر می رسه. این تغییر، وحشت فیلم رو از یه وحشت بصری بی مووی (ژانر جالو) به یه وحشت عمیقاً روان شناختی، اتمسفریک و هنری منتقل می کنه. انگار گوادانینو خواسته بگه دیگه دوران رنگ و لعاب گذشته، حالا باید به عمق تاریکی رفت!
نوع وحشت هم حسابی عوض شده. در نسخه آرجنتو، وحشت بیشتر فیزیکی و با جلوه های بصری خاص خودش بود. اما در سوسپیریا ۲۰۱۸، ترس از نوع دیگری است. یک ترس پنهان، خزنده و روان شناختی که از اتمسفر سنگین فیلم و اتفاقات مرموزی که ذهن سوزی رو درگیر می کنه، نشأت می گیره. این فیلم شما رو به یک دنیای مرده و پر از حملات سورئال می بره که نمی تونید ازش چشم بردارید.
موسیقی: قلب تپنده سوسپیریا از Goblin تا تام یورک
اگه فیلم آرجنتو رو دیدید، محاله موسیقی گروه گابلین رو فراموش کنید. اون موسیقی پرانرژی و هیجان انگیز، انگار قلب تپنده فیلم بود و شما رو با خودش می برد. یه موسیقی که به درد دیسکو می خورد و حسابی پرجنب وجوش بود و یه جورایی نقش حیات بخش فیلم رو داشت.
اما موسیقی متن سوسپیریا ۲۰۱۸، که توسط تام یورک، خواننده گروه ریدیوهد، ساخته شده، کاملاً متفاوت است. موسیقی او مالیخولیایی، گوشه گیر و محزون است. اگه موسیقی گابلین برای رقص و هیجان بود، موسیقی تام یورک بیشتر برای مراسم خاکسپاریه! این تغییر شاید ساده به نظر بیاد، ولی خیلی مهمه. موسیقی تام یورک افسردگی و شومی دنیای فیلم رو مثل مو از ماست بیرون می کشه و سکانس هایی که شاید در حالت عادی مسخره به نظر برسن رو به شکل تراژیکی عمیق می کنه.
موسیقی تام یورک در این فیلم به اندازه ی موسیقی گابلین در فیلم اصلی جادو می کند. افسردگی دنیایش را مثل مو از ماست بیرون می کشد، سکانس هایی که در حالت عادی ممکن بود مسخره شوند را آن قدر تراژیک می کنند که می توان دستان فیلم را حلقه شده به دور گلویت احساس کنی.
موسیقی تام یورک مثل یک آژیر عمل می کنه و به شما میگه که این فیلم رو باید جدی بگیرید. اگه سوسپیریا آرجنتو کابوسی بود که شهروندان دنیای فیلم شب ها می دیدند، سوسپیریا گوادانینو کابوسیه که صبح بعد از بیدار شدن، در اون زندگی می کنن، و این ترسناک تره. این موسیقی اون قدر قویه که احساسات فیلم رو صد برابر صادقانه تر و سوزاننده تر می کنه و به جرات میشه گفت یکی از بهترین موسیقی متن های فیلم های ترسناک معاصر به حساب میاد.
تغییرات داستانی و ماهیت جادوگران
همانطور که گفتیم، گوادانینو جسورانه به سراغ تغییر داستان رفته. در نسخه اصلی، جادوگران موجودات شیطانی بودند که باید نابود می شدند. اما در سوسپیریا ۲۰۱۸، فرقه جادوگران پیچیده تر و خاکستری تر شده اند. آن ها ممکن است کارهای شرورانه انجام دهند، اما لزوماً ذاتاً شرور نیستند.
از همه مهم تر، نقش رقص در فیلم تغییر کرده. اگه در نسخه آرجنتو رقص صرفاً کاری بود که شخصیت اصلی انجام می داد، اینجا رقص تبدیل به منبع قدرت کاراکترها شده. یک زبان برای گفتگو بین جادوگران، وسیله ای برای ابراز بلوغ و مهارت. گوادانینو با هوشمندی تمام، رقص رو به قلب هیپنوتیزم کننده و غوطه ورکننده فیلمش تبدیل کرده. سوزی هم در این نسخه، برخلاف نسخه اصلی که جادوگران رو به آتش می کشه و فرار می کنه، در سلسله مراتب جادوگران پیشرفت می کنه و قدرت واقعی اش رو برای به دست گرفتن کنترل آکادمی و شروع دوران جدیدی به کار می گیره.
لایه های پنهان: از ضمیر ناخودآگاه تا تاریخ پردردسر
چیزی که فیلم سوسپیریا ۲۰۱۸ رو واقعاً خاص می کنه، لایه های عمیق و پرمفهومیه که زیر سطح داستان اصلی پنهان شده. این فیلم فقط یک قصه ترسناک نیست، بلکه یک کاوش در روان انسان، تاریخ پردردسر آلمان و مفهوم قدرت زنانه است. لوکا گوادانینو و دیوید کاجگانیچ با الهام از تئوری های روانکاوی فروید و یونگ و ترکیب اون با واقعیت های تاریخی برلین، یک اثر هنری پیچیده خلق کرده اند.
برلین ۱۹۷۷: زخم های جنگ و انقلاب
انتخاب برلین سال ۱۹۷۷ به عنوان بستر داستانی فیلم، اصلاً اتفاقی نیست. این زمان و مکان، اهمیت فوق العاده ای در فهم معرفی فیلم سوسپیریا ۲۰۱۸ داره. آلمان بعد از جنگ جهانی دوم، با زخم های عمیق جنایات نازی ها و تقسیم شدن به دو بخش شرقی و غربی، درگیر هویت و فراموشی بود. دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی، نسل جدید آلمان، از پدر و مادرهایشان می پرسیدند که چطور این همه جنایت اتفاق افتاده و آن ها سکوت کرده اند. این شرم و انکار، زیر پوست جامعه آلمان جریان داشت.
در این زمان، گروه تروریستی فراکسیون ارتش سرخ (RAF) با آدم ربایی و بمب گذاری، علیه حکومت آلمان غربی و فعالیت نازی های سابق شورش کرده بودند. این شورش ها در سال ۱۹۷۷ به اوج خود رسید که به پاییز آلمان معروف است. فیلم به صورت مداوم، از طریق اخبار رادیو و تلویزیون، این اتفاقات رو به تصویر می کشه و یک جور حس اضطراب و ناآرامی رو به فضای فیلم اضافه می کنه. در واقع، گوادانینو با هوشمندی تمام، وضعیت آکادمی رقص و درگیری های داخلی جادوگران رو به موازات این رویدادهای تاریخی قرار داده. نسل قدیمی جادوگران، نمادی از نازی های سابق هستند که مخفیانه به وحشت آفرینی ادامه می دادند و سوزی، نماد نسل جدیدی است که کنترل جامعه رو از دست کسانی که تاریخ مصرفشان گذشته، می گیره و یک حکومت بهتر به راه می اندازه.
روانکاوی فرویدی: نهاد، خود و فراخود در سوسپیریا
فیلم سوسپیریا ۲۰۱۸ به شدت تحت تأثیر مفاهیم روانکاوانه زیگموند فروید قرار داره. اگه با تئوری های فروید آشنا باشید، می دونید که او ساختار روان انسان رو به سه بخش اصلی تقسیم می کرد: «نهاد» (Id)، «خود» (Ego) و «فراخود» (Superego). جالبه که گوادانینو، این سه بخش رو با سه نقش تیلدا سوینتن در فیلم به نمایش می ذاره!
- نهاد (Id) – مادر مارکوس: نهاد بخش بدوی و ناخودآگاه شخصیت ماست که کاملاً بر پایه غرایز و لذت جویی عمل می کنه. مادر مارکوس، جادوگر پیر و کریه که در اعماق آکادمی پنهان شده و بی پروا از بدن دختران برای ادامه حیات خودش استفاده می کنه، دقیقاً نماینده این بخش است. او هیچ اهمیتی به عواقب کارهاش نمیده و فقط به دنبال ارضای نیازهای خودخواهانه اش هست.
- خود (Ego) – مادام بلانک: خود نقش میانجی رو بین خواسته های غیرواقع گرایانه نهاد و واقعیت بیرونی بازی می کنه. مادام بلانک، مدیر باشخصیت و متمدن آکادمی، دقیقاً همین نقش رو داره. اون سعی می کنه خواسته های مادر مارکوس (نهاد) رو کنترل کنه و به شکلی عملی کنه که کمتر تابلو باشه و آکادمی به ظاهر خودش ادامه بده. خود، بخش خودآگاه و منطقی تر ذهنه که تصمیمات حساب شده می گیره.
- فراخود (Superego) – دکتر کلمپرر: فراخود بخش اخلاقی و آرمان گرایانه شخصیت ماست که توسط والدین و مربیان شکل می گیره. دکتر کلمپرر، روانکاو اخلاق مداری که با عذاب وجدان از دست دادن همسرش (توسط نازی ها) دست و پنجه نرم می کنه و در مقابل انکار گذشته مقاومت می کنه، نماینده فراخود است. او وجدان جامعه ای است که در مقابل بی عدالتی ها سکوت کرده. فراخود با نهاد در نزاع است و می خواد خود رو به سمت اهداف اخلاقی سوق بده.
کهن الگوهای یونگی: ناخودآگاه جمعی و شخصیت ها
علاوه بر فروید، نظریات کارل یونگ و کهن الگوهای او هم نقش پررنگی در تحلیل روانکاوانه سوسپیریا دارن. یونگ باور داشت که روان انسان از «خود» (ego)، «ناخودآگاه شخصی» و «ناخودآگاه جمعی» تشکیل شده. ناخودآگاه جمعی هم شامل کهن الگوهایی هست که بین تمام انسان ها مشترکه و در رویاها یا آثار هنری خودشون رو نشون میدن.
در فیلم سوسپیریا، کهن الگوهای مختلفی به چشم می خورن:
- کهن الگوی مادر: مادام بلانک
- کهن الگوی کودک: سوزی
- مرد پیر دانا: دکتر کلمپرر
- حقه باز: مادر مارکوس
اما چهار کهن الگوی اصلی یونگ که در سوسپیریا ۲۰۱۸ نمود پیدا می کنند، شامل «پرسونا»، «آنیما/آنیموس»، «سایه» و «خود» (Self) هستند:
- پرسونا: هویتی که ما به دنیای بیرون نشون میدیم. سوزی در ظاهر یه دختر ساده دل و بی گناهه. مادام بلانک یه استاد رقص باکلاسه که چهره ترسناک آکادمی رو پنهان می کنه. اینها نقاب هایی هستن که شخصیت واقعی رو پوشش میدن.
- آنیما/آنیموس: جنبه های جنسیتی مخالف در ناخودآگاه ما. با بازی تیلدا سوینتن در نقش یک زن و یک مرد (دکتر کلمپرر)، گوادانینو نشون میده که چطور قدرت و هویت جنسیتی در جامعه شکل می گیره و مرزها رو در هم می شکنه.
- سایه (Shadow): سایه مجموعه ای از تمام ویژگی هاییه که ما از نظر جامعه یا وجدان خودمون، غیرقابل قبول می دونیم. طمع، حسادت، خشونت، تعصب… سایه همون «نهاد» فرویدیه. در فیلم، هم مادر مارکوس و هم مادر سوسپیریوم (شکل کامل شده سوزی) نماینده سایه هستند. مادر مارکوس جنبه منفی سایه است، در حالی که سوزی با پردازش سایه اش، به منبع قدرتمند و مثبتی تبدیل میشه.
- خود (Self) یا یکایکی (Individuation): این کهن الگو نهایی، زمانی اتفاق می افته که خودآگاه و ناخودآگاه با هم متحد میشن و فرد به خودشناسی کامل میرسه. مسیر سوزی برای کشف هویت واقعی اش به عنوان «مادر سوسپیریوم» و متحد کردن تمام بخش های پراکنده اش، نمونه بارز این «یکایکی» است.
فمینیسم و قدرت زنانه: رقص، عصیان و بازتعریف زیبایی
یکی از قوی ترین مضامین سوسپیریا ۲۰۱۸، فمینیسم و قدرت زنانه است. رقص در این فیلم فقط یک هنر نیست، بلکه منبع اصلی قدرت جادویی و راهی برای ارتباط و بلوغ. در فیلم، رقص به عنوان یک زبان عصیانگر در برابر دیدگاه های مردانه درباره زیبایی رقص زنان به تصویر کشیده میشه. یاد نقل قول جوزف گوبلز، وزیر پروپاگاندای نازی، می افتیم که میگفت رقص باید بانشاط و زیبا باشه و کاری به فلسفه نداشته باشه.
در جایی در اوایل فیلم، مادام بلانک در رابطه با تغییر کردنِ تفکرِ آکادمی بعد از وحشت های ظهور نازیسم می گوید: «دوتا چیز هست که رقص دیگه نمی تونه باشه: زیبا و بانشاط. امروز ما باید دماغِ تمام چیزهای زیبا رو بشکنیم».
این دیالوگ دقیقاً نشون دهنده اینه که فیلم چطور علیه تعریف های مردانه از رقص و زنان شورش می کنه. سکانس رقص نهایی فیلم، با خشونت افسارگسیخته اش، یه جور اعتراض و ایستادگی در برابر همین باورهاست. سوزی در این صحنه فریاد می زنه: «برقصید، همه برقصید. خیلی زیباست». این یعنی زنان زیبایی رو به روش خودشون تعریف می کنن، حتی اگه با خشونت و آشوب همراه باشه.
فیلم همچنین کلیشه دختر نهایی در فیلم های اسلشر رو هم می شکنه. سوزی که در ابتدا شبیه قربانیان معصوم به نظر می رسه، در نهایت از یک قربانی به منبع قدرت و خشونت تبدیل میشه. او از کسی که هدف خشونت بود، تبدیل به کسی میشه که دستکش های سیاه قاتلان اسلشر ایتالیایی رو دست می کنه و خشونت خودش رو روی دیگران خالی می کنه. این یعنی فیلم به دنبال نشون دادن تصویری پیچیده و واقعی از زنان است، نه صرفاً یک تصویر زیبا و معصوم.
تحولات شخصیت و پایان بندی: ظهور مادر سوسپیریوم
رسیدیم به یکی از پیچیده ترین و پرمغزترین بخش های معرفی فیلم سوسپیریا ۲۰۱۸: تحول شخصیت سوزی و سکانس پایانی که حسابی شما رو غافلگیر می کنه. اینجا دیگه با یه فیلم ترسناک معمولی طرف نیستیم، بلکه با یک اثر فلسفی و روان شناختی روبرو هستیم که با پایان بندی خاص خودش، همه چیز رو زیر و رو می کنه.
قوس شخصیتی سوزی بنون و کشف هویت واقعی اش
سوزی بنون در ابتدای فیلم، دختری سرکوب شده از یک خانواده سنتی و سخت گیر در روستایی دورافتاده است. او از محیطی آمده که زنان در آن سرکوب می شدند و خودش هم در دوران بلوغ، مورد ظلم و ستم قرار گرفته بود. سفر او به آکادمی رقص در برلین، در واقع سفر او به سمت کشف هویت واقعی و قدرت پنهان خودش است.
در طول فیلم، سوزی نه تنها به یکی از ماهرترین رقصندگان آکادمی تبدیل میشه، بلکه کم کم متوجه میشه که اون فقط یه رقصنده معمولی نیست. اون در واقع مادر سوسپیریومه، یکی از سه مادر کهن الگویی دنیای جادوگران. این کشف هویت، یک مسیر طاقت فرساست که سوزی رو از یک قربانی به یک منبع قدرت و خشونت تبدیل می کنه. او سایه خودش رو در آغوش می کشه و از قدرت تاریکی که ازش ساطع میشه، استفاده می کنه تا نه مثل مادر مارکوس خودخواه باشه، بلکه تبدیل به جادوگری بشه که رحم و مروت سرش میشه.
دوران اقامت سوزی در آکادمی، بهش کمک می کنه تا نه تنها سایه اش رو کندوکاو کنه و قدرت پنهانی اش رو کشف کنه، بلکه از اونجایی که خودش طعم سرکوب و ظلم رو چشیده، از قدرتش برای جلوگیری از تکرار این ظلم در ابعادی بزرگ تر استفاده می کنه. اون در آکادمی هم با نمونه دیگری از نظام خانواده خودش روبرو میشه؛ سیستمی که بدن دختران رو برای خودشون می خوان. اما آگاهی اون از اتفاقاتی که برای خودش افتاده بود، باعث میشه تا جلوی وقوع اون رو بگیره.
مفهوم تولد دوباره در فیلم
خود فیلم سوسپیریا ۲۰۱۸، یک «تولد دوباره» است. همونطور که لوکا گوادانینو هم گفته، این فیلم حکم کاور نسخه داریو آرجنتو رو داره. شاید ظاهر و صداش فرق کرده باشه، اما ژن های آرجنتو رو به ارث برده. قطعه وُلک که مادام بلانک روی اون کار می کنه، هم دقیقاً همین مفهوم تولد دوباره رو داره. این قطعه در سال ۱۹۴۸، بعد از جنگ جهانی دوم ساخته شده بود، ولی برای فضای سیاسی و اجتماعی بحرانی برلین سال ۱۹۷۷، دوباره متولد میشه و معنای تازه ای پیدا می کنه. این تم داستانی، نشون میده که چطور هنر و تاریخ، مدام در حال تکرار و تحول هستند.
کلماتی که مادام بلانک برای توصیف رابطه ما با کانسپت بازسازی کردن استفاده می کنه (می خوام روی یه قطعه ی جدید کار کنم. قطعه ای در مورد تولد دوباره. فشارهای اجتناب ناپذیری که اعمال می شن و تلاش های ما برای فرار ازشون) می تونه توصیف کننده احساسات ما در رابطه با بازسازی ها به طور کلی باشه؛ هر بار روبرو شدن با یک اثر بزرگ دیگه که قرار است مورد بازسازی قرار بگیره، فشار ناراحت کننده ای رو بهمون تحمیل می کنه، اما راهی برای فرار کردن از اون ها وجود نداره، چه دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم، بازسازی ها ساخته میشن.
سکانس پایانی: خشونت، رهایی و حافظه
سکانس پایانی سوسپیریا ۲۰۱۸، یکی از نفس گیرترین و پرخشونت ترین بخش های فیلمه. اینجا دیگه خبری از خساست در استفاده از رنگ قرمز نیست! خون به طرز «نجات سرباز رایان» واری به میدان دید ما هجوم میاره. این «قرمز شدن» نماد بازگشت شور انقلابی و رهایی از سرکوب است. اگه قرمز در فیلم آرجنتو بیشتر برای خوش گذرانی با خشونت بود، اینجا گوادانینو ازش برای نشون دادن این موضوع استفاده می کنه که خشونت، مخصوصاً خشونتی که از انقلاب اجتماعی سرچشمه می گیره، نه تنها لذت بخش، بلکه ضروری و اجتناب ناپذیره. فیلم خشونت فینال رو به عنوان چیزی مثبت به تصویر می کشه؛ راهی برای نسل جدید تا ستمگران رو پایین بکشن و دوران بهتری رو بسازن.
پایان دکتر کلمپرر هم حسابی تأمل برانگیزه. مادر سوسپیریوم (سوزی) در اتاق خوابش به دیدنش میاد و بعد از اینکه حقیقت مرگ همسرش رو بهش میگه، حافظه اش رو پاک می کنه. سوزی بهش میگه: «ما به عذاب وجدان نیاز داریم دکتر و شرم ساری، اما نه به مالِ تو». این جمله دو معنی داره: از یک طرف، می تونه یه جور رحمت باشه که کلمپرر دیگه زجر نکشه، اما از طرف دیگه، نشون میده که زن های آکادمی اون قدر درد و رنج برای استفاده به عنوان سوخت پیشرفت دارن که نیازی به عذاب وجدان یک مرد ندارن. پاک شدن حافظه کلمپرر، هم رحمت و هم نفرینه. به قول گوادانینو، ما از خاطراتمون تشکیل شدیم و بدون اون ها، هیچی نیستیم.
در نهایت، معنی پایان سوسپیریا ۲۰۱۸، درباره شناختن شرم و عذاب وجدان مدفون شده در اعماق سایه مونه. فیلم می گه که ما به خجالت کشیدن، به عذاب وجدان و به نابودی کسانی که در کنترل اوضاع بودند، نیاز داریم تا آینده ای بهتر بسازیم. این یعنی برای رسیدن به یک دنیای سبز و شاداب، اول باید تا گردن در لجن زار پیش رو فرو بریم و با دردهای گذشته روبرو بشیم.
چرا سوسپیریا ۲۰۱۸ یک تجربه سینمایی لازم و ضروریه؟
حالا که حسابی گشتیم و لایه های پنهان فیلم سوسپیریا ۲۰۱۸ رو واکاوی کردیم، وقتشه که یه جمع بندی داشته باشیم. این فیلم با اینکه در گیشه شکست خورد و شاید برای هر سلیقه ای نباشه، ولی یک شاهکار هنری و روان شناختیه که نمیشه به سادگی از کنارش گذشت.
نقاط قوت این فیلم واقعاً بی نظیره: عمق محتوایی که داره، کارگردانی جسورانه لوکا گوادانینو، بازی های فراموش نشدنی و چندوجهی تیلدا سوینتن و داکوتا جانسون، و البته موسیقی متن مالیخولیایی تام یورک که حسابی شما رو درگیر می کنه. این فیلم شما رو به چالش می کشه، وادار به فکر کردن می کنه و تأثیری بلندمدت روی ذهنتون می ذاره.
سوسپیریا ۲۰۱۸ یه جور فیلمه که باید با ذهنی باز و آماده برای تجربه یک اثر متفاوت به تماشاش نشست. اگه دنبال سینمایی هستید که فقط سرگرمتون نکنه، بلکه شما رو به فکر فرو ببره، حسابی غافلگیرتون کنه و لایه های پنهانش رو دونه دونه براتون آشکار کنه، این فیلم رو از دست ندید. بهتون قول می دم تجربه ای فراموش نشدنی خواهد بود.
حرف آخر
در نهایت، معرفی فیلم سوسپیریا ۲۰۱۸ نشون میده که این اثر لوکا گوادانینو، نه فقط یه بازسازی ساده، بلکه یک تفسیر عمیق و مستقل از نسخه کلاسیک داریو آرجنتو است. فیلمی پر از نماد، با لایه های روان شناختی پیچیده و بسترهای تاریخی مهم که با جسارت تمام به سراغ مضامین فمینیسم و قدرت زنانه میره. با وجود شکست تجاری، سوسپیریا ۲۰۱۸ جایگاه ویژه ای در سینمای هنری داره و مخاطبان خاص خودش رو شیفته و درگیر خودش می کنه.
این فیلم شاید مثل یک افسوس بی پایان و تراژدی غم افزا باشه که قلب ها رو می فشاره و ذهن ها رو می خراشه، ولی در عین حال، یک تجربه سینمایی بی بدیل و پر از معناست که باید بهش فرصت داد تا در عمق وجودتون نفوذ کنه.
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "فیلم سوسپیریا (Suspiria) 2018 – هر آنچه باید بدانید" هستید؟ با کلیک بر روی فیلم و سریال، آیا به دنبال موضوعات مشابهی هستید؟ برای کشف محتواهای بیشتر، از منوی جستجو استفاده کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "فیلم سوسپیریا (Suspiria) 2018 – هر آنچه باید بدانید"، کلیک کنید.